۱۴۰۱.۰۹.۲۰

نشریه دیدینو، با علی جانباز، رئیس حوزه هنری کودک و نوجوان گفتگویی انجام داده است که در ادامه می خوانید. به گزارش روابط عمومی حوزه هنری به نقل از نشریه دیدینو، «بچه هم بچه‌های قدیم!» این جمله‌ای بود که به محض مشاهده کوچک‌ترین خطا و گستاخی، از سمت ریش‌سفیدترها پرتاب می‌شد به سمت ما بچه‌های بینوا. طول کشید تا بزرگ شویم و به ما بگویند که «بچه‌های قدیم» چگونه بودند. ما هم میراث‌دار خوبی بودیم و بزرگ‌تر که شدیم، هر رفتار غیرمعمولی از بچه‌های جدیدتر می‌دیدیم؛ زیر لب همان ورد قدیمی را زمزمه می‌کردیم: بچه هم بچه‌های قدیم آقا! ولی هیچ وقت نه بچه‌های جدید مثل بچه‌های قدیم شدند و نه بچه‌های قدیم جدیدترها را درک کردند. به نظر می‌رسد امروز به اندازه سرعت و شتاب تحولات، بزرگ‌ترها از بچه‌ها دورند، و بچه‌های جدید، عجیب‌ترین بچه‌هایی که دیده‌ایم! اما واقعاً هم همین طور است؟ برای درک بهتر نسل جدید و مخاطبان نوجوان، گفتگویی داریم با آقای علی جانباز، رئیس حوزه هنری کودک و نوجوان. دیدینو: با سلام خدمت شما و تشکر از فرصتی که در اختیار مجله قرار دادید؛ اگر موافق باشید از همین سوال سرراست شروع کنیم: تفاوت نوجوان امروز با نوجوان دیروز چیست؟ جانباز: گاهی ما یک تصور اشتباهی از مخاطب داریم که مخاطب تغییر «ماهیت» داده. در حالی که لازم است از «هویت» حرف بزنیم. هویت نسلی در دوره‌های مختلف و بر اثر مسائل مختلف ‌تغییر و تحول داشته است. اگر ما هویت فرهنگی دهه شصت و دهه نود را بررسی و مقایسه کنیم، احتمالاً یک تحول جدی‌ مشاهده می‌کنیم. اما آیا ماهیت حرکت‌های اجتماعی تغییر کرده؟ خیر. یک چیز استوار و ثابتی است که یک دوره و تغییر زیستگاه نمی‌تواند آن را تغییر دهد. ماهیت مخاطب ما همان ماهیت گذشته است. بچه‌ها همچنان دوره‌های رشدی را طی می‌کنند؛ اما هر تغییری که هویت اجتماعی و فرهنگی یا هویت بین‌فردی آن‌ها داشته است، احتمالاً باعث شده تا نسل نوجوان هم تغییر و تحولاتی داشته باشد. برای مثال کودک و نوجوان فعلی دسترسی‌های آسانی به فضای مجازی و تکنولوژی دارد؛ بنابراین مفهوم صله‌رحم در گذشته یک تعریف داشته و امروز یک تعریف دیگر دارد. مفهوم رابطه همینطور. به نظر من ماهیت مخاطب همچنان همان است؛ ولی هویت او به اقتضای تغییر همه هویت‌های فرهنگی اجتماعی سیاسی، تغییر کرده. دیدینو: این تغییرات را در مخاطب نوجوان می‌توان نام برد و احصاء کرد؟ جانباز: اولاً می‌توان گفت فردگراتر شده است. مخاطب نوجوان امروز به اختیارات فردی خودش بیشتر توجه می‌کند. دسترسی‌های مجازی، مهارت‌یابی و یادگیری‌اش فردگرایانه شده است. شاید چون تعداد بچه‌های یک خانه کمتر شده؛ و کلونی‌ها و روابط خانوادگی هم نسبت به نسل قبل که عمو و عمه بیشتری داشته، کمتر شده. موضوع بعدی سطح دسترسی‌ها است. ما در دهه پنجاه یا شصت یا هفتاد سطح دسترسی‌مان در جامعه طبقه‌بندی بیشتری داشت. نمی‌گویم کم بوده؛ اما سطح دسترسی در این دوره سنی به‌شدت طبقه‌بندی داشت. یعنی بچه‌ها می‌توانستند فقط با یک گروه یا یک سطح از حوزه فرهنگ ارتباط بگیرند. امروزه این‌طور نیست و الان هرگونه دسترسی‌ای می‌توانند داشته باشند. بنابراین نوع مصرف و جستجو و کنجکاوی مخاطب موجب تغییر هویت نسل جدید می‌شود. دیدینو: می‌خواهیم روی این هویت تغییریافته متمرکز شویم. ما از اینکه نوجوان امروز وقتش را در چه چیزی مصرف می‌کند تصویری داریم؟ جانباز: کلان مسئله ما هویت است که می‌تواند منبعث از چند مورد باشد. یکی‌ همین ماجرای جستجو کردن؛ کنجکاوی، دیده‌شدن و اتصال به محتوا و مخاطب بزرگ‌سال‌تر. دومین مورد همین حوزه مصرف است. نوجوان لزوماً به دنبال محتوایی که موردنیازش است حرکت نمی‌کند! او از مسیر کنجکاوی در مصرف متحول می‌شود و احتمالاً نیازهای جدیدی برایش شکل می‌گیرد. بنابراین نمی‌توان گفت مخاطب نوجوان لزوماً چه چیز را بیشتر می‌بیند؛ هر چقدر دسترسی‌اش بیشتر باشد، نیازهای بیشتری را برای خود به وجود می‌آورد و به سراغ تأمین آن می‌رود. البته ممکن است خلاف این نظر هم باشد و کسی بگوید نیاز به سرگرمی و محتوای فانتزی و ژانر وحشت است؛ اما وقتی می‌آییم بدنه نیازها را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم درصد کمی از مخاطب از همه این‌ها استفاده می‌کند. با تحلیل نظام جستجو می‌بینیم که بر اساس تِرند روز، نوجوان هم ورود می‌کند؛ مثلاً اگر جامعه به مسئله گردشگری وارد شود، او هم خودش را معطوف می‌کند به مسئله گردشگری. دیدینو: پس تحلیل شما از مسئله مصرف هنری و رسانه‌ای نوجوان چیست؟ جانباز: نباید این‌طور فکر کنیم که بچه‌ها بیشتر دوست دارند محتواهای فانتزی نگاه کنند؛ بلکه آن چیزی که مخاطب ما به‌شدت با آن مواجهه دارد و درگیر است، خیال است. مخاطب ما بزرگ‌ترین نوع مصرفش خیال است. موقع گیم بازی کردن یا تماشا و مطالعه آثار ژانر وحشت و ماجراجویی و... همین را می‌بینیم. سطح خیال در انیمیشن‌ها و سینمای علمی-تخیلی که ژانر موردعلاقه این سن است، به‌شدت بالاست. نوجوان فرورفتن در خیال را برای خود بی‌حدومرز فرض می‌کند و هر روز دارد آن را بیشتر مصرف می‌کند. دیدینو: چرا چنین مصرفی شکل گرفته و گویا سهم بالایی هم دارد؟ جانباز: چون نوجوان مبتنی بر واقعیت نمی‌تواند نیازش را برطرف کند. یک نیاز کاذب برایش شکل گرفته که هرچقدر در این دنیای خیال با خودت باشی، جذاب‌تری و خدشه‌ای به دنیای واقعی وارد نمی‌شود؛ داری خودت دنیای خودت را می‌سازی. بنابراین وقتی او این رفتار را تکرار می‌کند، احتمالاً بر اثر رفتار اجتماع تنهاتر می‌شود. با یک گیمر یک گفتگوی زنده برگزار می‌شد. آن جا پرسیدیم که چرا از دنیای ما دوری می‌کنید؟ گفت ما دهه هشتادی‌ها خیلی تلاش کردیم به دنیای شما برگردیم اما شما ما را پذیرش نکردید و ما رفتیم دنیای خودمان را ساختیم. الان هم وضعیتمان خیلی خوب است و خوشیم و نیازی هم به این طرف نداریم. دیدینو: اگر بخواهیم تجویزی‌تر نگاه کنیم، همین‌که نوجوان در دنیای خیال زندگی می‌کند، این چقدر می‌تواند تهدید باشد و چقدر فرصت باشد و ما باید در قبال آن چه کارکنیم؟ جانباز: تهدید که حتماً دارد؛ اما جنبه تبدیل تهدید به فرصتش خیلی جدی است. به قول حاج قاسم که می‌گوید میزان فرصتی که در تهدیدها هست، در فرصت‌ها نیست! مقدمه اینکه افراد وارد آینده خوب و مطلوبی شوند چیست؟ پاسخ این است که این افراد ابتدا باید تصویر خوب و مطلوبی از آینده داشته باشند. چه کسانی تصویر خوبی دارند؟ کسانی که می‌توانند این آینده را انتزاع کنند؛ یعنی کسانی که خیال‌پردازند! اگر ما مسیر تمدنی داریم و همه ما در ارکان جمهوری اسلامی جمع شدیم که در آن مسیر حرکت کنیم، نیاز به افرادی داریم که تصویر خوب و قوی‌ای از آن داشته باشند. وقتی در دامنه کوه هستیم و به سمت قله حرکت می‌کنیم، قله مطلوب را به خوبی تصویر می‌کنیم: قله چه ارتفاع بلندی و چه منظر زیبایی دارد! چه خنک است! و ... این خیال چیزی است که خداوند به ما عطا کرده و باید شکرگزار آن باشیم. ما مقابل خیال و وهم، رؤیا را مطرح می‌کنیم. خیال را آن چیزی در نظر می‌گیریم که مبتنی بر واقعیت نیست و صرفاً مبتنی بر یک سری تصویرهای ذهنی است. رؤیا می‌تواند بر اساس یک قوه عاقله در ذهن ما شکل بگیرد. اگر من رؤیایی دارم که روزی در فلان نقطه از جهان زندگی می‌کنم؛ تلاش می‌کنم تا به آن نقطه برسم که واقعی است. پس در این جهان خیال‌انگیز اگر ما تصویر رؤیا را نشان دهیم، می‌تواند خیلی قشنگ‌تر به آینده‌اش نگاه کند. اما چطور این اتفاق می‌افتد؟ زمانی که خودش را زیر بار مسئولیت بدهد! هر کس باید باری روی دوشش بیندازد تا برای آینده نقش مهمی داشته باشد. حوزه هنر و رسانه، از سینما گرفته تا گرافیک و نقاشی، به‌عنوان یک مدیوم یا ابزار خیال‌انگیز، مهم‌ترین اقتضائش خیال است. شما یک فیلم‌نامه که می‌نویسید از خیال استفاده می‌کنید. هنر می‌تواند ابزار خیلی خوبی باشد تا نوجوان‌هایی که مؤثرند، از ظرفیت آن استفاده کنند و مسئولیت‌پذیر باشند و آینده را تصویر کنند؛ چیزی که تقریباً در غرب دوگانه ‌آینده‌پژوهی و آینده‌سازی را ایجاد می‌کند. نوجوانی که در خیال خودش گردش می‌کند و چرخ می‌خورد، امروزه به‌جای مصرف‌کنندگی، نقش تولیدکنندگی و پیش‌برندگی و پیشرانی دارد. آن‌وقت دیگر نقش پیرو ندارد و در یک حرکت پیشرو دارد کار می‌کند. حوزه هنری کودک و نوجوان می‌تواند این ابزار را ایجاد کند و برای تصویر کردن آینده برای نوجوانان کار کند. من حس می‌کنم حوزه هنر کودک و نوجوان جایش اینجاست. دیدینو: به نظرم این نکته در ایده حوزه هنری کودک و نوجوان ابتکار خاصی به حساب می‌آید که نوجوان را نه فقط مخاطب مصرف، که وارد تولید کنیم. اگر بخواهیم چنین نگاهی را با منظور و هدف خاصی سازمان‌دهی کنیم، اقتضائش چیست؟ جانباز: وقتی رهبری در دیدار با دانش‌آموزان می‌گویند این دهه هشتادی‌ها انقلاب را به نتیجه می‌رسانند، منظورش باد کردن نوجوانان نیست. یک دوگانه‌ای در برخورد با نوجوانان داریم که نوع افراطی هر دو اصلاً مناسب نیست. اولی این است که او را به‌شدت از مسیر رشدش جدا می‌کنیم و نوجوانی‌اش را یک مقطع مستقل فرض می‌کنیم و این هویت را مانند یک بادکنک باد می‌کنیم؛ در حالی که در مقابل باید شانه‌اش را زیر بار مسئولیت ببریم تا این دوره رشد را به خوبی طی کند. نوجوانی یک مقطع سنی نیست! یک ویژگی است؛ مثل دورانی که بچه دارد تاتی‌تاتی می‌کند که راه بیفتد. نوجوانی محل گذار است. ما داریم به مقطع نوجوان هویت بیش از اندازه می‌دهیم که کار غلطی است. اگر به این سمت برویم که کتاب نوجوان و فیلم نوجوان و سینما و حتی موسیقی نوجوان تولید کنیم، آخرش چه می‌شود؟ این نگاه که مثلاً فیلم «هناس» برای بزرگ‌سال ساخته‌شده و نوجوان نمی‌تواند ببیند، غلط است. اینکه کتاب نوشته‌شده فقط برای نوجوان، غلط است. به رده‌بندی درست نیاز داریم؛ اما نوجوان ما هم می‌تواند کتاب دا بخواند. به‌جای اینکه تلاش کنیم نوجوان این دوره را زودتر و بهتر بگذراند و وارد مسئولیت‌پذیری اجتماعی شود، می‌بینیم که دوره نوجوانی را تا بیست سالگی امتداد داده‌ایم. دوران نوجوانی یک ویژگی رشدی است. هر چقدر در این ویژگی رشدی دقیق‌تر عمل کنید، خروجی بهتر می‌شود. شما در منزل برای نوزادی که دارد چهاردست‌وپا حرکت می‌کند، اگر فرصت ایجاد کردید، راحت‌تر راه می‌افتد. پس محیط هم تأثیر دارد. نگاه اشتباه دوم هم این است که نوجوان را چندان به حساب نیاوریم و او را بیگانه از جامعه بدانیم. تحلیل من این است که یک عده در نگاه اول و یک عده در نگاه دوم دارند افراط می‌کنند! مسیر درست، مسیر کارورزی یا شاگردی است؛ رابطه بین مربی و متربی به‌عنوان شاگرد و استاد. آن چیزی که حوزه هنری خیلی رویش استوار است، وجود اساتیدی است که اینجا حضور دارند. به نظرم باید در را باز کرد و اینجا پاخور یک سری مجموعه‌ها شود. جوان‌ها بنشینند کنار استاد و کار یاد بگیرند. سؤال اینجاست که آیا مثل گذشته نیازمند انواع روابط علی و معلولی در نسبت با تکنیک هستیم؟ خیر. امروزه یک نوجوان می‌تواند در خانه هر نوع هنری را یاد بگیرد. حالا اگر الگو شاگردی و کارورزی باشد، ممکن است این نگرانی به وجود بیاید که مسیر رشد و یادگیری‌های کلاسیک و... چه می‌شود؟ اتفاقاً ما باید روی نامدرسه‌ها بایستیم؛ جایی که او تربیت را در درس و هنر و زندگی یاد بگیرد. مخاطب را در مسیری قرار دهیم که به‌جای اینکه به فرم فکر کند، به زیست فکر کند. از خلق اثر شهود پیدا کند. ما باید روی فطرت و انگیزه درونی بچه‌ها وقت بگذاریم و انگیزه بچه‌هاست که می‌تواند جهانی را تغییر دهد؛ نه کسی که فرم و تکنیک مؤثری بلد است اما زبان روایت آن تکنیک در اجتماع را ندارد. بنابراین این مهم است که حوزه هنری به‌عنوان یک مجموعه که کسوت استادی دارد، یک سری نوجوان را پذیرش کند که با کارورزی رشد کنند. باید پاخور حوزه و رفت‌وآمد نوجوانان را بیشتر کنیم. این اتفاق، هرچند محدود و کم، باعث می‌شود آینده‌ای که از آن حرف می‌زنیم، احتمالاً مطمئن‌تر از وضع حال باشد. وضع حال آن است که ما یک صفحه اینستاگرام بزنیم و آموزش دهیم و سفارش بگیریم و بدهیم به بچه‌ها. الان نوجوان‌ها به‌راحتی می‌توانند یک فرم هنری را یاد بگیرند و یک صفحه مجازی بزنند و پروژه‌باز شوند. ما باید روی فطرت او کار کنیم که مسیرش برود به سمت مسئولیت‌پذیری در آینده. دیدینو: اگر بخواهیم این مدل شاگردی را داشته باشیم، احتمالاً اقتضائش صبر و تحمل بیشتر است و شاید صبوری بر آثار جدیدی که از مطلوبیت‌های قبلی پیروی نمی‌کنند و ... جانباز: بله! یک تجربه‌ای که قبلاً حوزه داشته، اتصال هنرستان‌های سوره به حوزه بود. اگر یک روزی هنرستان‌هایی شکل گرفتند، باید نسبتش با دفاتر فعلی ما مشخص شود. آموزش باید در عرض دفاتر تخصصی باشد یا در دل دفاتر ما اتفاق بیفتد؟ مسائل رشدی و تربیتی پروژه‌بردار نیست. اتفاقاً باید در تاروپود هم بنشینند و بخوابند. هنرستان سوره اگر مثل بیست سال گذشته همچنان ارتباطی با اساتید حوزه داشت، ما رشد بهتری داشتیم. الان هم می‌توانیم چنین کاری کنیم؛ با رعایت اقتضائات قالب‌های هنری، باشگاه‌های رشد نوجوانانه تشکیل دهیم. در چنین جایی بچه‌ها با فرایند مخصوصی مسیر آموزش و مهارت‌آموزی و کارورزی را تجربه می‌کنند. هر نوجوان مستعد که استعدادهای هنری و فرمی دارد پذیرش می‌شود و حلقه‌ای برایش تعریف می‌کنیم که با مربی و استاد نیازهای اندیشه‌ای‌ و معرفتی‌اش تأمین شود. بنابراین می‌توانیم یک آدم تربیت کنیم که اساتید را می‌شناسد و وارد چرخه حرفه‌ای‌گری می‌شود. دیدینو: تجربه کوتاه شما از پیاده‌سازی این مدل چطور بوده؟ جانباز: مورد اول این بود که بچه‌ها اساتید را نمی‌شناختند. قبلاً کسی که دنبال شعر بود، از نوجوانی کتاب‌های قیصر را می‌خواند. امروز ما با یک چالش مواجهیم که روابط دارد قطع می‌شود و ما به عقبه خودمان نگاه نمی‌کنیم؛ اتصال از بین رفته. در گذشته، ما جایگاه استاد را یک جایگاه وزین و به‌نام می‌دانستیم و معلمی را یک حرکت دقیق و روبه‌جلو. امروزه این تغییر کرده و نوجوانان هویتشان تکنولوژی‌پایه است؛ نه مربی‌پایه. این‌قدری نگران‌کننده است؛ ازاین‌جهت که هرچقدر جلوتر برویم، ارتباطمان با مخاطب کمتر می‌شود. ما یک انفعال درونی داریم که فکر می‌کنیم نمی‌توانیم با این نسل ارتباط بگیریم. چند بار تلاش می‌کنیم و می‌بینیم نمی‌توانیم، دیگر کنار می‌کشیم. ما در یک کار پژوهشی رفتیم سراغ افشین علا و کیومرث پوراحمد؛ کسانی که خاطرات یک نسل را ساختند. می‌گفتند ما این نسل جدید را نمی‌فهمیم. این نفهمیدن به خاطر عدم اتصال است. الان به خاطر دوری، استاد ما فهمی از این نسل ندارد. در حالی که این فطرت در نوجوان آن‌قدر زنده و در غلیان است که ما اگر آغوش باز کنیم، او می‌پرد به سمت ما! در عین حال که در ظاهر سرد هستند، در باطن گرم‌اند. اگر فرصت قائل شویم برای حضور نوجوانان و اتصال آن‌ها، اتفاقاً پذیرش می‌کنند. جالب این است که الان یکی از مشکلات ما در حوزه هنری کودک و نوجوان، شلوغی مکان و سروصداست. بچه‌ها ‌دوست دارند شوخ‌وشنگ باشد. آیا به اقتضاء محیطی حوزه هنری می‌خورد؟ اگر هم بخواهیم ایزوله کنیم که دیگر اتصال شکل نمی‌گیرد. به نظرم باید بپذیریم که در مجموعه ما هنوز چنین اقتضائاتی شکل نگرفته؛ اما اینکه بتوانیم روابط یک نسل را تربیت کنیم، ارزشمندتر از این است که ما نظم ساختاری و اداری خودمان را حفظ کنیم. دیدینو: بنابراین معتقدید یک بخشی از عدم ارتباط تقصیر نسل نوجوان نیست. گاهی چند بار که ارتباط می‌گیرد، سرخورده می‌شود و می‌ترسد... جانباز: ما داریم صورت‌مسئله را پاک می‌کنیم. می‌گوییم این نسل به‌شدت تغییریافته است. با این پیش‌فرض روابط را قطع می‌کنیم. در حالی که اینطور نیست. مانند نسل جنگ که خودشان ارتباط ایجاد کردند و روایت جنگ را به ما منتقل کردند؛ ما هم باید پذیرش نسلی ایجاد کنیم. وگرنه فردا محکومیم به اینکه نمی‌توانیم با فرزند خودمان ارتباط برقرار کنیم. نوجوان خیلی تغییرات فکری و ذاتی دارد. تصویر نوجوانی که داریم در جامعه منتشر می‌کنیم واقعیت نوجوان امروز ما نیست. تصویری شکل گرفته که این نوجوان گودزیلاست! اگر نتوانیم این تصویر را کوچک کنیم و در دست بگیریم، احتمالاً نگاه ما را پر می‌کند و کل دور صورت ما را می‌گیرد و نمی‌توانیم کاری کنیم. حوزه هنری برای برون‌رفت از مسئله خودش، که کلان مسئله اتصال به مخاطب است، در معرض یک خطر است: هنر برای هنر. اگر نتوانیم زبان اتصال به مخاطب را پیدا کنیم و کنشی از مخاطب نگیریم، احتمالاً دچار این مفهوم هنر برای هنر خواهیم شد. ما دهه شصت و هفتاد چیزی مثل «میم مثل مادر» می‌ساختیم و مخاطب می‌دید و لذت می‌برد. الان چقدر می‌توانیم از دل تولیداتمان برای مخاطبمان کنش ایجاد کنیم؟ «سلام فرمانده» با همه ملاحظاتش موجب اجتماع‌سازی شده است. ما چقدر توانستیم گرافیک و فیلم و ادبیات و تجسمی این‌‌گونه باشیم؟ اگر نقاط تمرکز اثر را در دهه شصت و هفتاد در محتوا و فرم خلاصه می‌کردیم، امروزه کنشگری مخاطب هم مطرح است؛ اینکه مخاطب ما ذیل اثر و تلاش ما، چه کنشی ایجاد می‌کند؟ اگر کنش اجتماعی ایجاد نشد، احتمالاً نتوانسته درگیرکنندگی‌های اجتماعی داشته باشد. دوره، دوره تجربه است. امروز مخاطب محصولی را انتخاب می‌کند که تجربه بهتری برایش ایجاد کند. ما در این انبوه تولید محتوایی که امروز دارد در سینما و کتاب و تابلوی نقاشی‌مان شکل می‌گیرد، چقدر توانستیم مخاطب را درگیر کنیم. حالا یک زمانی ما می‌خواهیم مخاطبان فعلی را درگیر کنیم؛ یک زمان سراغ راه‌حل راهبردی‌ و بلندمدت می‌رویم. به این توجه کنیم که ما برای ده سال آینده‌مان داریم چه مخاطب بالقوه‌ای خلق می‌کنیم! آن نگرانی تبدیل می‌شود به حوزه هنری کودک و نوجوان. یعنی حوزه کودک و نوجوان می‌تواند به‌عنوان یک شبکه مخاطب بالقوه فرض شود! انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha